Dr Vida Ahmadi With Pen Name Dana Kamran

Alchemical Literature
Dr Vida Ahmadi With Pen Name Dana Kamran

psychoanalyst and symbologist of Literary
and Artistic works and professor of Azad University of Mashhad _ Iran

طبقه بندی موضوعی

۲۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «alchemy» ثبت شده است

 


دریافت
مدت زمان: 24 ثانیه

My this poem is on three stages of alchemy to achive gold as the most important aim of this art

Blackness or nigredo

Whiteness or albedu

Redness or rubedo

And the most beautiful form of alchemy is on human's transformation of being

I have written on this subject in this site

Vida Ahmadi

خدمت دانش روانکاوی و روانشناسی  به ادبیات و هنر

برای فهم پذیر تر کردن این دو عرصه تحول زای دانش بشری انکار ناپذیر است.۹ اردیبهشت روز روانشناس مبارک باد

 


 

 

Vida Ahmadi

 

نویسنده:دکترویدااحمدی(داناکامران)

 تعریفی که بیشتر روانکاوان  در باره فردیت و فرایند پدیداریش، آن را پذیرفته اند این است که فردیت همان خویشتنی است که در فرایندی پر تلاش و خردمندانه و شجاعانه از پیوند دانشورانه خودآگاه و ناخودآگاه ایجاد می شود، یا  بهتر بگویم آشکار می شود.همچون گنج پنهانی که با بهره گیری از نقشه و تلاش و تجربه به دست می آید.واقع امر این است که به انجام رسانیدن چنین کاری هویت شخص را بنا می کند و اینکه شخص چگونه بنایی را برای هویت خود برپا داشته است او را ارزشمند یا کم بها و یا حتی بی ارزش می کند.اما تعریف روشن تر و ساده تری که خود من مایلم از این واژه ارائه کنم این است که فردیت به معنای فعلیت بخشیدن و شکوفا کردن بخش عمده ای از توانایی ها و استعدادهای بالقوه شخص است که از رهگذر شناخت آنها و پژوهش درباره شان  و پرورش فضایل اخلاقی  محقق می شود ،به طوری که  چنین شخصیتی ، مستقل و بدون وابستگی قادر به برآورده کردن خواسته ها و اهداف خود است.

اما همین امر بسیار مهم و پرداختن به آن در جوامع سنتی و گروهمدار، بسیار مورد بی اعتنایی واقع شده است. موضوعی که در واقع ،شناخت و شکوفایی آن در زمره اصلی ترین فعالیت ها و مسوولیت های شخص است.این مفهوم در دانش روانکاوی و در نظام های گوناگون آن بسیار مورد بررسی و اعتنا بوده و هست زیرا ساختار شخصیتی و سامان دار شدن و یا نابه سامانی آن منوط به توجه بنیادین به این مقوله است و مسلما نادیده انگاری آن تبعات بسیاربدی دارد.

اما در همین جا باید بگویم که رشد و تحقق فردیت در زندگی یک شخص هرگز به این سه معنا نیست:

1- به معنای دیکتاتور بودن و خودرایی و خودکامگی نیست

2- به معنای جمع و جامعه گریز بودن و نپذیرفتن قوانین و قواعد جمع و گروه نیست

3- و به معنای منزوی بودن هم نیست

بلکه به معنای ایجاد تعامل سازنده و پیش برنده میان  فردیت و گروه است، البته اگر این احترام و پذیرش متقابل نباشد بی تردید کار به ستیزه خواهد کشید.متاسفانه در جوامع سنتی که جمع و گروه ،ارزش به مراتب بیشتری از فردانیت و استقلال شخصیتی دارند ، و حتی می شود گفت در چنین جوامعی اصلا فردیت جایگاهی ندارد ،تحت عناوین متعددی این فردانیت و فرایند رشد آن مورد ستم و توهین قرار می گیرد.از نهاد کوچکی چون خانواده گرفته تا نهادها و جمع های بزرگتر هر کدام به نوعی به این اهانت و حقیر شمردن صحه می گذارند. به عنوان مثال در مواردی چون انتخاب رشته تحصیلی و یا شغل و یا در مورد ازدواج و یا شیوه زندگی ، خانواده ها تا حد زیادی در تصمیم گیری شخص قصد مداخله دارند و در صورت زیر بار نرفتن وی ، مهر تاییدشان را از او بر می دارند و ادعا می کنند که این خودکامگی و نادیده انگاشتن رضایت والدین  است وحتی به موضوع صبغه دینی می دهند و عاق والدین و مواردی از این دست را مطرح می کنند. غافل از اینکه قبل از هر چیز ، فرایند فردیت و تحقق بخشیدن به آن مقوله ای روانکاوانه  و روانشناختی است و با بودن شخص گره خورده است. شخصی که در اثر تلاش  و ژرفکاوی درون و برون خود و مطالعه مستمر،به حدی از بلوغ و شکوفایی عقلانیت و رفتار رسیده است که می تواند تصمیمات درستی اتخاذ کند و به درستی هم به آنان جامه عمل بپوشاند،حق دارد مستقل باشد و این استقلال وی به رسمیت شناخته شود و از سوی افراد یا گروه هایی که مغرض و یا نا آگاهند مورد توهین قرار نگیرد.

نکته مهم دیگر در چنین مواردی سن و سال شناسنامه ای است که دخالت چندانی در رشد یا عقب ماندگی فردیت ندارد ، چه بسا جوانی به رشد و شکوفایی فردیت خود به نحوی شایسته جامه عمل پوشانیده باشد در حالی که پیری  شصت هفتاد ساله حتی نداند که فردانیت چیست. بنابراین آنچه مهم است نه سن شناسنامه ای بلکه توانایی ها و قابلیت های وجودی شخص و کیفیت زندگی اوست که در فرایند رشد فردیت وی نقش به سزایی را ایفا می کند واین که  در مسیر زندگیش  چگونه خویشتنی  را برای خود ساخته است و بنای این خویشتن چگونه ساختاری دارد. ضمن اینکه  چنین شخص خودشکوفایی به تایید دیگران نیز نیازمند نیست و تکذیب آنان هم از ارزش  وجودی وکار  وی نمی کاهد.

اصل سخن من این است که ارزشمند بودن شخص نباید منوط به تایید دیگران باشد، حتی اگر این دیگران عنوان والدین را داشته باشند زیرا حتی همین والدین هم در بسیاری موارد دیده شده است که ناآگاه و خطاکارند و یا به علت تبعیت از منافع شخصی خود ، فردیت مستقل را مورد هجمه قرار داده اند.بلکه این ارزش ،وابسته به قابلیت هایی است که خود آن فردیت از خود نشان می دهد و این توانایی های وی هستند که ملاک و معیار مهمی برای اهمیت بخشیدن به شخص هستند. البته این به آن معنا نیست که تایید جمع اهمیتی ندارد ، منظورم این است که این تایید باید قانونمدار و قاعده مند باشد نه بر مبنای پوشالین احساسات و هیجانات ذوقی و سلیقه ای و به دور از منطق و عقلانیت که اتفاقا این عین خودرایی و خودکامگی است و راه به جایی نمی برد و چنین افرادی شکست می خورند و مجازات می شوند.

بنابراین باید بگویم آنچه در این خصوص بسیار مهم است این است که تجلی نیروهای بالقوه شخص است که موجودیت وی را معنا می بخشد،این معنای راستین فردیت است و دستیابی به چنین هدفی مسلما شخص را هم در زندگی شخصی و هم در بعد اجتماعی پیروز و ثمرمند می کند.

 

 

Vida Ahmadi

 

A glance on 2 forgotten meanings of 2 Persian words

HONAR (ART) and DANESH (KNOWLEDGE-SCIENCE)

In Persian language,  2 words Honar ( in English Art) and Danesh ( in English Knowledge and Science) have 2 meanings that I have divided these meanings into

 

A)general meanings

 

B)special meanings

 

General meanings( in present Farsi language) are more useful in comparison with special meanings and these second meanings have been forgotten during the history of Persian language

 

For me in this aeticle the special meanings of these two words are more important and notable because I think that the real identity of Honar and Danesh are their special meanings.I clarify it more

 

In Persian language when some one says Honar,it means for example: music, cinema,painting, or like this.Also when some one uses word Danesh ,it means for instance: literature, chemistry, psychology or

 

But in old times, Honar meant VIRTUE and Danesh meant WISDOM

 

Hafez (Iranian mystic poet) says

 

حافظ تو ختم کن که هنر خود عیان شود

 

با مدعی نزاع و محاکا چه حاجت است

 

In this poet he meant by Honar: Virtue

 

Or Saadi ( another Iranian poet) in his book Golestan, says

از نفس پرور، هنروری نیاید

 

He means that a human who is captured by moral vices, whims , passion and evil wills,can not fullfiles her or his  potential abilities and talents.Therfore  self fulfillment and self actualizing is real art and the one who can do it ,is a real artist

 

On the other hand, Danesh basically means  Wisdom and I mean by wisdom is a combination of Intuitive and Rational  abilities and capacities

 

Consequently the real meaning of these two important words refers to an alchemical reformation for being. So the one who can be transformed from potential to actual( from evil toward good) is real owner of Honar and Danesh

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Vida Ahmadi

Meanings and interpretations of symbol

 HOUSE in literature and art

 SYMBOL HOUSE is a notable and useful symbol in literary and artistic works . so many  events in different stories , tales , novels, movies,paintings,operas,  happen in  different houses . Every one of them has special characteristics for it self.But I want to say that House has variety forms in literature and art, therefore :cities,countries,temples,palaces,rooms,castles,shopes even prisons are different shapes of symbol HOUSE in literary and artistic works.Thus I mean by House here is more than general definition of this symbol.In my opinion house as a symbol can be not only a physical place but also a spiritual realm where belongs to a good or evil person in story.So according to my opinion, human’s thoughts and heart wills and also her or his situations and circumstances  are  indicated by symbol  house

 

I want to say that, symbol house by this widespread definition has 2 meanings and interpretations

Psychological meanings  and interpretations

Social  meanings  and interpretations

 

The first meaning indicates hero’s inner  realms and ibdividuality  and the second one, refers to  her or his outer world and Collective issues

 

I clarify these poins with two examples:in gulliver’s travels  ,liliput country and its political system and government   can be explained as a house or chateau d'if prison  in alexandre duma’s novel count mont Christ are accounted for symbol house.But how?I explain it.In first example Gulliver’s travels,liliput is a dimension of symbol house with particular property

 

The second example is on two kinds of houses

 

A)     A house for self-development and promotion I mean chateau dif prison

 

B)     Another house is a palace that Edmond Dantes or the count of monte Christo bought it after his transformation and finding Spada treasure

 
  • Indeed in first house Edmond dantes knew himself and his potential abilities with help of Abbe Faria btter  than past so in that time symbol house was a suffering prison because attaining knowledge is hard.But after his reformation his house was a palace.I mean that prison and this palace are symbols of Edmond’s self in two junctures. His self before and after transformation.This is a very considerable meaning for BECOMIN

 

  • On second example I should say beriefly that liliput as a country and society is a big house and its happenings  refers to thoughts and decisions of its people

 

  • With another word heros and good beings in stories have beautiful and shining houses but evils and wicked ones have dark and fearful houses .It is denotation  of therir thoughts and heart wills

 

  • But sometimes hero has bad and dark hous (like the first part of edmond dantes’s story) this is because of reforming and indicator of a great change and after his change also his prison turns into his palace
  •  

 

 

Vida Ahmadi

 

Meanings of Overcoming giant and dragon and monstor  in literature and art

By:Dr VidaAhmadi(Dana Kamran)

In many literary and artistic works there is a hero who encounters with a giant or dragon or monster and she or he must fight with them and conquer the whole of them to achieve her or his goals.

These giant and monster and dragon are symbols in literature and art.In this short article,I indicate 2 general symbolic meanings of these groups of symbols and then I explain them briefly .These two main groups are as follow

The basic concepts

secondary meanings

In basic meanings there is a monster or dragon and hero destroys it.

But in secondary meanings  hero faces with a person or thing that has no dragon's or monstor's appearance  but indeed the inner of that enemy is like a devil dragon or monster. Therefor dragon and monstor in these cases are

A) moral vices

B) fears

C) Anxiety

D)wrong thought or belief

I want to clarify it with examples.In so many fairy tales or other kind of literary or artistic works an evil human or a fals belief or wrong thought can be the same dragon or giant that must be defeated.In the conference of the birds written by attar (Iranian mystic poet) limited attitudes of birds toward themselves and life is their monster or dragon or mephisto in faust written by goethe or stepmother and stepsisters in cinderella are other symbols for this meaning.So the shape of this enemy is not important but what is notable is the form of facing with it .this is the case

Basically in all these meanings hero conquers and dragon and monster defeated and destroyed

Also it can be another symbolic meaning for alchemy. hero kills dragon or giant and by this victory  her or his dark nigredo finished and her or his Albedo and Rubedo or self developing and actulizing happen.this is the real meaning of gold in alchemy

 

 

 

 

Vida Ahmadi

 

 

 قصه های پریان ،واقعیت یا خیال؟

نویسنده:دکتر ویدا احمدی(دانا کامران)

 

تا کنون مقالات و کتاب های گوناگونی را درباره  تعریف و چیستی قصه های پریان  خوانده ام اما  افراد متعددی (نه همه افراد)که در این باره نوشته اند ( چه در ایران و چه در دیگر کشور ها ) تقریبا در یک نکته با هم اتفاق نظر دارند و آن خیالی بودن این گونه قصه ها و غیر واقعی بودن آنها ست و اینکه رخدادها و شخصیت ها در چنین داستان هایی صرفا زاییده خیالات نویسندگان و یا راویان آنهایند نه بیش از این و هدف از طرح این قصه ها ، لالایی کودکان بوده است.

اما من در این نوشتار قصد دارم تا به اختصار بگویم به هیچ وجه چنین نبوده است. این داستان ها نه خیالند و نه با هدفی تا این حد معمول گفته و یا نوشته شده اند و البته برای روشن کردن چشم انداز خودم لازم می دانم به  دو نکته اساسی توجه شود نکاتی که تقریبا همه آنانی که معتقدند این قصه ها خیالی اند به آن ها بی توجه بوده اند هرچند با  دونکته ای  که می خواهم مطرح کنم بیگانه نبوده اند اما شاید آن ها را مغفول گذاشته اند و آن دو نکته عبارتند از:

1-نمادین بودن این قصه ها

2-و دیگر معطوف بودن همه شخصیت ها و رویدادهای این قصه ها به وقایع درونی انسان و زندگی وی

نخست تعریف خودم را از این داستان ها مطرح می کنم تعریفی که در بیشتر مواردی که قبلا خواندم ، ندیدم. حتی کسانی مانند ولادیمیر پراپ  و یا لوفر دلاشوکه سال ها در این زمینه مطالعه کردند و نوشتند هم از این چشم انداز به موضوع ننگریستند .

به باور من قصه های  پریان به قصه هایی گفته می شود که در همه آنها مجموعه ای از عوامل و موجوداتی  جادویی ومتافیزیکی  در پیشبرد اهداف قهرمان داستان و پیروزی وی بر ضد قهرمان تاثیر گذارند و این عوامل و موجودات نیز معمولا برای انسان عجیب و نا متعارفند به این معنا که انسان با آنها  مانوس نیست .با چند نمونه موضوع را روشن تر می کنم و با توضیح  نماد شناسانه هر کدام از آنها تلاش می کنم تا نشان دهم آنچه به عنوان شخصیت و یا رویداد در قصه های پریان وجود دارد خیلی هم  خیالی نیست بلکه می تواند واقعی باشد البته مشروط بر اینکه چه کسی بنای آن را دارد تا وارد چنین عرصه ای شود، با چه درکی و ایمانی و البته قدرت شهودی، زیرا این عوامل در نحوه دریافت این گونه داستان ها و بهره برداری واقعی از آنها  بسیارمهمند. مثلا: گربه ای که سخن می گوید و توانایی های شگفت آور بسیاری دارد،عصای جادویی ،کوتوله ها،پری ها،خانه های شگفت انگیز،باغ ها و جنگل های اسرار آمیز،غول و دیو و اژدها،کتاب های عجیب با تصاویر جاندار و متحرک،تبدیل شدن  موقت قهرمان داستان به سنگ با طلسم  موجود شرور و شکسته شدن طلسم ، توسط کیمیاگر یا پریان و خلاصی قهرمان و نمونه های بسیار دیگری که در قصه های پریان یافت می شوند همه و همه برای انسانهای زیادی قابل فهم نیستند و حتی باور به آنها برایشان دیوانگی و خنده آور است

اما این افراد از این نکته مهم  غافلند که همه این موارد همانند کدهایی هستند که باید رمزگشایی شوند و در زندگی واقعی مورد بهره برداری قرار گیرند وگرنه چرا باید اساسا چنین داستان هایی وجود داشته باشند و حتی چرا باید بزرگانی مانند برادران گریم سالها برای جمع آوری و نگهداری چنین میراث فکری ،وقت بگذارند اگر ارزشی در این قصه ها نبود! همچنین باید در نظر داشت که رویدادهای قصه های پریان در واقع اتفاقاتی است که  بخشي از آن (و نه همه رخدادها زيرا بخشي از رويدادها به راستي بيرونيند )در درون انسان تحقق می یابد و همه عناصر و اجزا داستانی در چنین مسیری قابل رمز گشایی نمادینه اند. با توجه به وجوه نمادشناسانه ای که در نمونه های بالا هست ، دیگر نمی شود به راحتی آنها را خیال دانست، مثلا :تبدیل شدن اشخاص داستان به سنگ با طلسم  موجود شرور می تواند این طور توضیح داده شود که موانعی که توسط موجود شرور بر سر راه قهرمان  داستان قرار می گیرد و راه او را موقتا سد می کند و یا افکار نادرستی که باز هم برای مدتی کوتاه به وی تحمیل می شود همه و همه می توانند مصادیق همان سنگ شدگی باشند.ویا پریان و کوتوله ها می توانند همان قدرت های شهودی و خردمندانه قهرمان قصه باشند که از وجود پاک و مقتدر وی نشات گرفته اند و در راه مبارزه با شرور به او کمک می کنند.و یا غول و دیو و اژدها در قصه های پریان نمودهایی از ترس ها ، رذایل اخلاقی ،اضطراب ها  ،افکار و عقاید نادرست و یا وسواس های  درونی خود قهرمانند که باید با آنها مبارزه و بر آنها غلبه کند و یا نمادی از افراد ستمگر و شروری هستند که در زندگی واقعی هم هستند و مانع تراشی و کارشکنی هایی می کنند تا سد راه رشد کسی شوند که در راه شکوفاندن خود گام برمی دارد و باید شکستشان داد.موارد بسیار دیگری هم که در قصه های پریان ظاهرا خیالی به نظر می رسند همگی با ژرفکاوی نمادشناسانه  قابل توضیحند ،توضیحاتی که نشانگر این مهمند که این قصه ها درس هایی برای زندگی واقعیند برای آنانی که مشتاقند تا خود را و توانایی های خود را بشناسند و با غلبه بر موانع درونی و بیرونی به خود شکوفایی و فعلیت یافتگی برسند و در واقع می توانم بگویم قصه های پریان نیز به نوعی کیمیاگری وجودند که در شکلی نمادین و ظاهرا خیالی مطرح شده اند و تنها آنانی که قابلیت فهم و گشودن رمز و رازهای این قصه ها را دارند هم در عرصه نظر و هم عمل ، می توانند به حکمت های ژرف این قصه ها دست یابند، کسانی که باور دارند این قصه ها واقعیند.

 

 

 

 

 

Vida Ahmadi

 

 

 کیمیاگری به مثابه هنرخودشناسی و فعلیت یافتگی و کیمیاگر به مثابه هنرمند (این نوشتار کوتاه برگرفته از بخشی از چهارمین کتاب من با عنوان ژرفکاوی منطق الطیر عطار است)

نویسنده:دکترویدااحمدی(داناکامران)

دریافت
حجم: 311 کیلوبایت

همچنين اين مطلب برگرفته از كتاب از بند تا پرواز اثر دكتر ويدا احمدي با نام قلمي داناكامران است.

 

دریافت
حجم: 18.3 مگابایت

Vida Ahmadi

من در شبی زمستانی و برفی متولد شدم .خراسانی هستم و  زادگاهم مشهد است، اما سه سال بیشتر نگذشته بود که نیشابور شهر زندگیم شد و دوران کودکی و نوجوانیم در آنجا گذشت. دوچرخه سواری های شادمانه ام در کوچه های نیشابور و جست و خیز های کودکانه ام در میان گلها و درختان باغ مزار عطار و خیام  و آواز خوش پرندگان آنجا به قدری ژرف بر صفحه روانم حکاکی شده است که حتی همین زمان که این واژه ها را می نویسم گویا اکنون است .که من آنجایم. همیشه کتاب زیاد می خواندم بسیار با شور و شوق. شعر می سرودم. نقاشی را هم دوست می داشتم مداد رنگی ها و مدادشمعی ها و آبرنگ های گوناگونم را با طرح ها و نقش های رنگ رنگشان هنوز خوب به یاد دارم.از همان روزگاران نوجوانی خوشنویسی هم می کردم آن هم با مرکب های نه غالبا سیاه که رنگی و بیشتر البته سرخ.

در دبستان و راهنمایی  و دبیرستان دانش آموز ممتاز بودم  و همواره خوب انشا می نوشتم  و بر خلاف خواسته بزرگتر ها که دانش آموزی با معدل  19 به بالا نباید علوم انسانی بخواند و حتما باید یا پزشک شود و یا ریاضی و یا فیزیک صنعتی شریف بخواند اما  من پای فشردم و علوم انسانی را برگزیدم  زیرا دوستش داشتم و هنوز هم دارم .از آن پس ولی همان جدال ها  باز هم  ادامه داشت آن هم در مورد انتخاب رشته دانشگاهیم  که حالا که در دبیرستان حرف تو بر کرسی نشست و علوم انسانی خواندی بیا و حقوق دانشگاه  تهران بخوان ولی من باز هم پای فشردم که نه و ادبیات فارسی خواندم و با رتبه  88 با میل خودم دانشجوی دانشگاه فردوسی شدم  (ناگفته نماند که علت این رتبه ناخوش احوالی آن زمانم بود وگرنه به قول خودم برای رتبه های تک رقمی و عکس دار تلاش می کردم. ) و سپس هر سه مقطع تحصیلی خود را در این دانشگاه نیز با معدل الف و رتبه ممتاز سپری کردم.یادم می آید اولین بار که مقاله علمی نوشتم نوزده سالم بود و مقاله ام درباره  "حافظ و کگور " بودکه آن را به دانشجویی به امانت دادم و بعد از آن اگر شما آن مقاله را دیدید من هم دیدم.سپس نخستین باردرکنگره ای جهانی شرکت کردم کنگره جهانی ملاصدرا با مقاله ای درباره مفهوم نور در نگاه عطار و صدرا و در میان همه شرکت کنندگان از چهل کشور در کنگره من جوانترینشان بودم 23 ساله.

از آن پس در همایش های متعددی شرکت کردم حتی در کشورهای اروپایی مثل انگلستان و فرانسه و در آلمان هم مقاله ام چاپ شد در کنار مقاله بزرگان پژوهش که برایم مایه مباهات است.

سفر را هم بسیار دوست می دارم و تا کنون به گوشه و کنار کشورم ایران و جهان مسافرت کرده ام .سفر به هند،فرانسه ،عراق،انگلستان ،سوریه ،عربستان و آلمان هرکدام برایم کوله باری از تجربه  با شکوه اندیشیدن  برای یافتن پاسخ و آگاهی است.

از سال 78 در پی رویدادهای عجیب و تامل برانگیزی که در زندگیم رخ داد به روانکاوی و نمادشناسی متون ادبی و هنری توجه بسیاری کردم و البته موضوع رساله دکتریم نیز در پیوند با همین مقوله و تجربیات بود.سفر به ژرفای روان آفرینشگران آثار و شاهکارهای ادبی و هنری ایران و جهان در زمره شیرین ترین تجربیات من است.نویسندگان  ، شاعران و هنرمندان که هستیشان گاه  اقیانوس  و ژرفایش را به یادم می آورد بزرگ آدمیانی هستند که می توان با مطالعه و اندیشیدن در آن دریافت.حس بودن در ژرفنای جایی شبیه اقیانوس و همچنان توان نفس کشیدن داشتن و دوام آوردن، حس شگفت انگیزی است که بارها با مطالعه رمانی ویا شنیدن قطعه موسیقی  و یادیدن تابلوی نقاشی و یا فیلم سینمایی و یا حتی انیمیشنی شایسته مداقه  و تیزبینی از نوع مثلا آثار" برونو بوزتو" به من دست داده است.

تا کنون 4 کتاب نوشته ام که همه به گونه ای نمایانگر همین شوق پژوهشی من یعنی روانکاوی و نمادشناسی متون ادبی و هنری است.نام آنها بدین قرار است:

رویابینان بیدار

تا روشنا

از بندتاپرواز

ژرفکاوی منطق الطیر عطار

مقالات گوناگونی هم تا کنون از من به چاپ رسیده است که حتی در میان آنها تجربه روانکاوی آثار کودکان نیز به چشم می خورد.بررسی داستان هایی چون    " زیبای خفته  " اثر  " شارل پرو " و  " هانسل و گرتل " از میان  " مجموعه جمع آوری شده برادران گریم ".

چندین سخنرانی هم تا کنون داشته ام در ایران و اروپا از جمله شهر کتاب تهران و انگلستان و فرانسه در دانشگاه استراسبورگ که گوته نامور، در زمره افتخارات این دانشگاه است.مصاحبه های چندینی هم با روزنامه و رادیو و تلویزیون داشته ام که به همین اشاره بسنده می کنم.

واکنون ، هنوز هم زیباترین و شادمانه ترین لحظات زندگیم آن هنگامی است که مطالعه می کنم و می نویسم زیرا تنها در چنین زمانهایی است که به راستی احساس می کنم من هستم.

 

 

Vida Ahmadi