Dr Vida Ahmadi With Pen Name Dana Kamran

Alchemical Literature
Dr Vida Ahmadi With Pen Name Dana Kamran

psychoanalyst and symbologist of Literary
and Artistic works and professor of Azad University of Mashhad _ Iran

طبقه بندی موضوعی

۱۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «Poem» ثبت شده است

 

 

ای خدا ای فضل تو حاجت روا

با تو یاد هیچ کس نبود روا

قطره دانش که بخشیدی ز پیش

متصل گردان به دریاهای خویش

مثنوی معنوی

Vida Ahmadi

 

 

خوش باش دمي كه زندگاني اين است

 

 

 

Vida Ahmadi

 

بیدلی در همه احوال خدا با او بود 

او نمی دیدش و از دور خدایا می کرد

Vida Ahmadi

شعری سروده دکتر ویدا احمدی با نام قلمی دانا کامران با عنوان سوغات فردایی

منم تاریک اینجایی تویی خورشید آنجایی

من از تاریک می ترسم بیا سوغات فردایی

من و این کودکی های پر از ادراک آغوشت

تو و گهواره خواب و ترنم های لالایی

نمی دانم که چشمانت به استدلال که خفتند

نه با عرفان صدرایی نه با برهان سینایی

هنوزم چشم در راه عبور عشق تو مانده

هزاران چشم نور آمیز این گردون مینایی

ببین زیبای من خورشید پشت ابر پنهان است

بیا تا شب بمیرد باز ای صبح اهورایی

به جان سهروردی من غریبم تشنه نورم

رهایم کن از این بیگانه تاریک غوغایی

 

Vida Ahmadi

Love cannot be established except between two people, one of whom says to the other: "O I"

A quote from Tazkerat al-Awliya by Attar

 

محبت درست نشود مگر ميان دو تن كه يكي ديگري را گويد :اي من

سخني از تذكره الاوليا اثر عطار

 

 

 

 

 

Vida Ahmadi

 


دریافت
مدت زمان: 24 ثانیه

My this poem is on three stages of alchemy to achive gold as the most important aim of this art

Blackness or nigredo

Whiteness or albedu

Redness or rubedo

And the most beautiful form of alchemy is on human's transformation of being

I have written on this subject in this site

Vida Ahmadi

بر من بتاب و سردي من را بهار كن

من كهنه ام وجود مرا نو نوار كن

اي نوح من نجات من از سيل رنج و درد

من را ميان كشتي امنت سوار كن

داوود وش طلوع كن و با فلاخنت

جالوت غصه هاي مرا سنگسار كن

موساي من به پيش بيا با عصاي خود

اين رنج نيلگون مرا راهوار كن

داناي من حكيم و سليمان من بيا

پنهان منم تو گنج مرا آشكار كن

شعر از دكتر ويدا احمدي با نام قلمي

دانا كامران

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Vida Ahmadi

 

 

 

 

 

Vida Ahmadi

 

 

شعر تو

سروده دكتر ويدا احمدي (دانا كامران)
ای شعر ناب چشم تو فصل بهار من
مهمان قلب من غزل من نگار من
ای مهربان ترین من ای تازه مثل برگ
ای زنده تر ز زنده و سلاخ جغد مرگ
با تو تمام بودن من رنگ دیگر است
از جنس باغ و بودن برگ و صنوبر است
مثل درخت قد بکش ای مهربان من
طناز من بلند من ای آسمان من
با تو تمام می شود این غصه های تنگ
این گریه های سردی و این سوگ های سنگ
با تو تمام می شود این کفر بی کسی
ایمان با تو بودن من، مرگ بی کسی
با من بمان برای همیشه شکفتنم
مفهوم ناب رویش و معنای بودنم
آخر ندارد این کلمات برای تو
باتو برای بودن تو تا صدای تو
رقص حضور توست در این شعر ، آفتاب
بر من بتاب تا به همیشه به من بتاب
این شعر، آخرش تو بی انتهای توست
حل شد تمام مساله ها این صدای توست

 

Vida Ahmadi

من از خورشید تقلید می کنم
که به ابرهای تیره اجازه می دهد
زیبائیِ او را در زیر هوای مه آلود بپوشانند
تا وقتی باز میل به خودنمایی می کند
از پسِ ابرهای زشت و ناپاک
و بخارهای وهم انگیز
که نفَسِ او را تنگ کرده اندبا جلوه ای تازه بدرخشد و همگان را به شگفتی آورد.

ویلیام شکسپیر

Vida Ahmadi